پوستم مهتابیست
چشمهایم آبیست
پدرم دلاک است
جهت خواندن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
پوستم مهتابیست
چشمهایم آبیست
پدرم دلاک است
جهت خواندن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
بود شخصی مجرد و سر حال
فارغ از غصه های اهل و عیال
بس که گفتند اقربا متلک
که کشد دست از فسوق و کلک
جهت خواندن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
دید مردی شخص کوری را بشب دستش چراغ
می رود با کوزه ای بر دوش یکسر سوی باغ
جهت خواندن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
داخل زندان دو مجرم وقت خواب
گفتگویی می نمودند از حساب
جهت خواندن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
ان شنیدم که در جهان خیال
گفت مردی به قادر متعال
جهت خواندن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
می گفت واعظی سخن از خلقت بشر
کاین کار جز مشیت پروردگار نیست
جهت خواندن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
تعداد صفحات : 78