انقدر به انسان هاي روي زمين بي اعتمادشده ام،که ميترسم وقتي ازخوشحالي به هوا مي پرم،زمين راازير پاهايم بکشند!
فلسفه ي تنهايي را ...!
هر چقدر هم خوب ببافند ،
بي قواره ، بر تن آدم زار مي زند.
وقتی عاشق یه نفر میشی و باهاش خوشی،اما یه روز میرسه که مجبور می شی علی رغم عشقی که بهش داری ازش بگذری... بعد بیاد بهت بگه دل سنگ دلت میشکنه
روز روشن بود،لحظه اي شب تار شد و من خود بر زمين ديدم
فهميدم تو دگر نيستي و من در تنهايي باز هم گريستم
برو عقب لطفا... من خودم هم انقدر به خودم نزديک نمي شم چه برسه به شما که تازه از راه رسيدي!
وقتي که تـنـهـام
بـالـاتـر و بـهـتـر ميتونم پـرواز کنم چون نه نگران جـا مـونـدنـم و نه نگران جا گـذاشـتـن...
ديگر نه از حادثه خبري است و نه از اعجاز چشم هاي آشنا ؛ از دلتنگي هايم كه بگذريم "تنهايي" تنها اتفاق اين روزهاي من است
میخواستم بدونم واقعا جمعیت دنیا۷ میلیارد؟
پس چرااینهمه دل تنها داریم!
قطار میرود تو میروی تمام ایستگاه میرود ومن چقدر ساده ام که سال های سال در انتظار تو کنار این قطار...
عمریست خودم را به خریت زده ام دلم برای اون روی سگم تنگ شده...این روز ها احساس بچه ای رو دارم که رفت تو کوچه تا بازی کنه اما کسی بازیش نمی ده..
کسی هرگز نمی داند چه سازی میزند دنیا/چه میدانی تو از امروز...چه میدانم من از فردا../همین یک لحظه را دریاب که فردا میشویم تنهاتر از تنها.....
مي دانم روزي با تن خسته و خيس ، سوار بر قطرات درشت باران بر ناوادنهاي چشمم فرود مي آيي در ميان انبوه مژگانم ميزبان خواهم بود و در آن لحظه چشمانم را براي هميشه مي بندم تا ديگر دوريت را حس نکنم
تنهایی من از اونجایی شروع شد که ،
میان این همه " بود "
منتظر یکی بودم که "نبود "....