كلافه ام........مثل زماني كه مادرم نميتواند سوزن نخ كند.....
دوستی ها بیرنگ .....بی کسی ها پیداست .....راست میگفت سهراب .....آدم اینجا تنهاست
لحظه های ناب کودکیم درپیچ وتاب زمان گم شد ،دوستانم راروزگار گرفت،عشقم را عاشق دیگر ربود وخدایم راخداکشت.ما ماندیم و قلیانی کنج لب وتلخی چای بی قند و شبهای تاریک سرد وخش خش برگهای زرد…
هرگز به دیگران اجازه نده قلم خودخواهی بدست گیرند دفتر سرنوشت را رقم زنند خاطراتت را پاک کنند و در پایانش بنویسند قسمت نبود