بی همگان بسر شود ، بی تو بسر نمیشود
این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟!
مولوی او که سر زده ، دوش به خوابم آمده
گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود !
جهت خواندن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
بی همگان بسر شود ، بی تو بسر نمیشود
این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟!
مولوی او که سر زده ، دوش به خوابم آمده
گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود !
جهت خواندن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
اگر چه نزد مردم ناشناسم
همیشه با مدیران در تماسم
گهی در خودروی ایشان سوارم
گهی در دفتر ایشان پلاسم
کنون از لطف ایشان جا گرفته
هزاران بانک در جیب لباسم
جهت خواندن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
وزی ز جورِ خصمِ ستمگر، ظلامهای
بردم به نزد قاضی صلحیهٔ بلد
دیدم سرای تیرهٔ تنگی بهسان گور
تختی شکسته در بن آن هِشته چون لحد
میزی بلند و صندلیی کهنه پای آن
بر صندلی نشسته سیاهی درازقد
جهت خواندن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
هست تو پایتختی که میبینی
یه عالمه مسیر زیرزمینی
کلی تونل، یهعالمه راهروئه
یکی از این راهــروها متروئه
اگر میخوای بدون تاخیر بری
تو شهر ما بهتره از زیر بری
جهت خواندن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم بلیت آنتالیا را
جهت خواندن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
مرا هست کفشی ز عصر حجر / که میراث مانده ز جد پدر
شریک غمش بوده و شادیش / به پا کرده در جشن دامادیش
خدایش بیامرزد آن زنده یاد / که از خود هم این ارث بر جا نهاد
چو هی میبرم پیش هر پینه دوز / ز مغزش پریده است برق و فیوز!
جهت خواندن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
تعداد صفحات : 3